کد مطلب:315540 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:148

خبر شهادت مسلم
كاروان حسینی بدون توقف، صحرا را درنوردید، تا آنكه به «زرود» رسید، در آنجا حضرت امام حسین (علیه السلام)، مردی را مشاهده كرد كه از سمت كوفه می آید، لذا به انتظار آمدن او در همانجا توقف كرد، زمانی كه آن مرد امام حسین (علیه السلام) را دید، از مسیر اصلی خارج شده و به راه خود ادامه داد.

«عبدالله بن سیلمان اسدی و منذر بن المشمعل اسدی» كه همراه امام بودند و علاقه ی ایشان را به پرس و جو از آن مرد دریافتند، به شتاب خود را به او رساندند و اخبار كوفه را از او پرسیدند. در پاسخ آن دو نفر گفت: «قبل ازخروج از كوفه دیدم كه مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را كشتند و ریسمان در پاهایشان انداختند و در بازارها بر زمین كشیدند».

آنان با آن مرد وداع كردند و شتابان نزد امام آمدند. همینكه حضرت در «ثعلبیه» فرود آمد، آنان به ایشان گفتند:

«خداوند تو را مشمول رحمت خود قرار دهد، خبری داریم، اگر بخواهی آن را آشكار گوییم و اگر اراده كنی، آن را نهانی به شما بگوییم».

حضرت نگاهی به اصحاب بزرگوار خود كرد و سپس گفت:

«اینان محرم رازند».



[ صفحه 157]



]آن دو نفر گفتند[: «سواری را كه غروب دیروز از روبه رویمان آمد دیدید؟».

]امام فرمود[: «آری، می خواستم از او پرس و جو كنم».

]در ادامه به امام عرض كردند[: «به خدا سوگند! اخبار او را برای شما به دست آوردیم، او مردی است از ما، صاحب رأی و صدق و خرد، وی برای ما گفت كه از كوفه خارج نشده بود كه دید مسلم و هانی را كشتند و اجسادشان را در بازارهای كوفه بر زمین كشیدند...».

دلهای علویان و شیعیان آنان از این خبر فاجعه آمیز، پاره پاره شد، انفجار گریه و مویه، آنجا را لرزاند و سیل اشك سرازیر شد؛ بانوان اهل بیت نیز شریك گریه آنان شدند. و برایشان پیمان شكنی و نیرنگ كوفیان آشكار شد و دریافتند كه اهل بیت به همان سرنوشتی دچار خواهند شد كه مسلم دچار گشت.

امام متوجه فرزندان و نوادگان عقیل گشت و فرمود:

«نظر شما چیست؟ مسلم كشته شده است».

آن رادمردان چون شیرانی از جا جهیدند، مرگ را خوار شمردند، زندگی را مسخره كردند، پایداری خود را بر ادامه ی راه مسلم اعلام كردند و گفتند:

«نه، به خدا قسم! باز نمی گردیم تا آنكه انتقام مسلم را بگیریم یا همچون او به شهادت برسیم».

پدر آزادگان در تأیید گفته ی آنان فرمود:

«پس از آنان دیگر زندگی ارزشی ندارد».

سپس ابیات زیر را برخواند:

«پیش می روم، مرگ بر رادمرد ننگ نیست، اگر نیت حقی داشته باشد و در



[ صفحه 158]



حالیكه مسلمان است جهاد كند. پس اگر بمیرم، پشیمان نمی شوم و اگر زنده بمانم، ملامت نمی گردم. همین ننگ تو را بس كه ذلیل گردی و تو را به ناشایست مجبور كنند». [1] .

ای پدر آزادگان! تو استوار، مصمم، سربلند، با عزم و با چهره ای روشن در راه كرامت به سوی مرگ پیش رفتی و در برابر آن پلیدان غرقه در گنداب گناه و رذایل، سست نشدی، تن ندادی و ساكت نماندی.


[1]

سامضي و ما بالموت عار علي الفتي

اذا مانوي حقا و جاهد مسلما



فان مت لم اندم و ان عشت لم الم

كفي بك عارا ان تذل و ترغما.